کد مطلب:152381 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:208

شفای فوزیه زیدان جبل عاملی توسط حضرت زینب
حضرت حجة الاسلام «حاج شیخ محمد تقی صادق»، تحقیقاتی در مورد داستان ذیل كرده است و سپس آن را برای مرحوم آیة الله العظمی بروجردی قدس سره نوشته و فرستاده است كه ترجمه ی آن نوشته این است كه معظم له بعد از سلام و درود به مخاطب خود حضرت آیة الله بروجردی قدس سره، و به تمام مؤمنین و شیعه ی آل محمد علیهم السلام چنین می نویسد:

و تقدیم می دارم بسوی تو كرامتی را كه هیچ گونه شك و شبهه ای در او نباشد و آن كرامت از علیا مكرمه، حضرت زینب علیهاالسلام، بانوی بانوان عالم و برگزیده ی امت است و آن قضیه این است:

زنی به نام «فوزیة زیدان» از خاندان مردمی صالح و متقی و پرهیزكار، در یكی از روستاهای جبل عامل به نام «جویة» مبتلا به درد پای بی درمانی شد، تا جایی كه به عنوان عمل جراحی به بیمارستانهای متعددی متوسل گردید، ولی نتیجه این شد كه سستی در رانها و ساق پای وی پدید آمد و اصلا قادر به حركت نبود. فقط به صورت نشسته و به كمك دو دست راه می رفت و روی همین اصل، بیست و پنج سال خانه نشین شد و به همان حال صبر می كرد و مدام با این حال بود تا اینكه عاشورای حضرت ابی عبدالله الحسین علیه السلام فرارسید.

او دیگر از این مرض به ستوه آمده بود و عنان صبر را از دست داده بود. ناچار


برادران و خواهران خود را كه از خوبان مؤمنین به شمار می روند، خواست و از آنان تقاضا كرد كه او را به حرم حضرت زینب علیهاالسلام در شام ببرند، تا در اثر توسل به ذیل عنایت دختر كبرای حضرت علی علیه السلام شفا گیرد و از گرفتاری مزبور بیرون آید. ولی برادرانش پیشنهاد وی را نپذیرفتند و گفتند: خوب نیست كه تو را با این حال به شام ببریم و اگر بنابر این است كه آن حضرت تو را شفا دهند، همینجا كه در خانه ات قرار داری، شفا دادن تو برای ایشان امكان دارد!

فوزیه هر چه اصرار كرد، بر اعتذار آنان می افزود! بالاخره فوزیه خود را به خدا سپرد و صبر بیشتری پیشه كرد. تا اینكه در یكی از روزهای دهه ی عاشورا، در همسایگی او مجلس عزایی جهت حضرت سیدالشهداء علیه السلام برپا بود.

فوزیه به حال نشسته و به كمك دو دست به خانه ی همسایه رفت و بیانات وعاظ را استماع كرد و دعا كرد و توسل نمود و گریه ی زیادی كرد و بعد از پایان عزاداری، به همان حال به خانه برگشت.

آن شب فوزیه با حال گریه و توسل، بعد از نماز می خوابد. وی نزدیك صبح بیدار می شود كه نماز صبح را بخواند ولی می بیند هنوز فجر طالع نشده است و او به انتظار طلوع فجر می نشیند.

در این اثنا متوجه ی دستی می شود كه بالای مچ او را گرفته و شخصی به او می گوید: «قومی با فوزیة! برخیز ای فوزیه» او با شنیدن این سخن و به كمك آن دست، فوری برمی خیزد و بر دو پای خود می ایستد و به خاطر عقال و پای بندی كه از او برداشته شده است، بی اندازه مسرور و خوشحال می شود.

در آن هنگام نگاهی به راست و چپ می كند، ولی احدی را نمی بیند! سپس به مادرش كه در همان اطاق خوابیده بود رو می كند و بنا می كند به گفتن: الله اكبر و لا اله الا الله.


وقتی كه مادرش او را در آن حال دید مبهوت شد! سپس فوزیه از نزد مادرش بیرون دودید و به خارج از اتاق رفت و صدای خود را به الله اكبر و لا اله الا الله بلند كرد! برادرانش با شنیدن صدای خواهر به سوی او می آیند آنها وقتی او را به آن حال غیر مترقبه دیدند، صدا به صلوات بلند كردند و آنگاه همسایه ها خبردار شدند و آنها نیز صلوات و تكبیر و تهلیل بر زبان جاری كردند.

این خبر كم كم به تمام شهر می رسد و سایر بلاد و روستاهای مجاور نیز خبردار می شوند و مردم از هر جانب برای دیدن این واقعه می آیند و از آن خانه تبرك می جویند و خانه ی آنها مركز رفت و آمد مردم دور و نزدیك می شود. پس سلام و درود بی پایان بر تربیت یافته ی مكتب وحی، حضرت زینب علیهاالسلام باد! [1] .


[1] كرامات الحسينيه ج 2، ص 55، به نقل از توسلات ص 51 - ستاره ي درخشان شام ص 327.